غزلیات حافظ - غزل 187
غزل 187
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نياز نيم شبي دفع صد بلا بکند
عتاب يار پري چهره عاشقانه بکش
که يک کرشمه تلافي صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبيب عشق مسيحادم است و مشفق ليک
چو درد در تو نبيند که را دوا بکند
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بيداري
به وقت فاتحه صبح يک دعا بکند
بسوخت حافظ و بويي به زلف يار نبرد
مگر دلالت اين دولتش صبا بکند
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نياز نيم شبي دفع صد بلا بکند
عتاب يار پري چهره عاشقانه بکش
که يک کرشمه تلافي صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبيب عشق مسيحادم است و مشفق ليک
چو درد در تو نبيند که را دوا بکند
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بيداري
به وقت فاتحه صبح يک دعا بکند
بسوخت حافظ و بويي به زلف يار نبرد
مگر دلالت اين دولتش صبا بکند
+ نوشته شده در چهارم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 8:45 توسط جمال پاریاب
|