غزلیات حافظ - غزل 174
غزل 174
مژده اي دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
برکش اي مرغ سحر نغمه داوودي باز
که سليمان گل از باد هوا بازآمد
عارفي کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
مردمي کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
لاله بوي مي نوشين بشنيد از دم صبح
داغ دل بود به اميد دوا بازآمد
چشم من در ره اين قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
گر چه حافظ در رنجش زد و پيمان بشکست
لطف او بين که به لطف از در ما بازآمد
مژده اي دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
برکش اي مرغ سحر نغمه داوودي باز
که سليمان گل از باد هوا بازآمد
عارفي کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
مردمي کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
لاله بوي مي نوشين بشنيد از دم صبح
داغ دل بود به اميد دوا بازآمد
چشم من در ره اين قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
گر چه حافظ در رنجش زد و پيمان بشکست
لطف او بين که به لطف از در ما بازآمد
+ نوشته شده در چهارم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 8:10 توسط جمال پاریاب
|