غزلیات حافظ - غزل 172
غزل 172
عشق تو نهال حيرت آمد
وصل تو کمال حيرت آمد
بس غرقه حال وصل کخر
هم بر سر حال حيرت آمد
يک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حيرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خيال حيرت آمد
از هر طرفي که گوش کردم
آواز سال حيرت آمد
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حيرت آمد
سر تا قدم وجود حافظ
در عشق نهال حيرت آمد
عشق تو نهال حيرت آمد
وصل تو کمال حيرت آمد
بس غرقه حال وصل کخر
هم بر سر حال حيرت آمد
يک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حيرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خيال حيرت آمد
از هر طرفي که گوش کردم
آواز سال حيرت آمد
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حيرت آمد
سر تا قدم وجود حافظ
در عشق نهال حيرت آمد
+ نوشته شده در چهارم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 8:8 توسط جمال پاریاب
|