غزل 100

دي پير مي فروش که ذکرش به خير باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد

گفتم به باد مي‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد

سود و زيان و مايه چو خواهد شدن ز دست
از بهر اين معامله غمگين مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهي به هيچ
در معرضي که تخت سليمان رود به باد

حافظ گرت ز پند حکيمان ملالت است
کوته کنيم قصه که عمرت دراز باد