غزلیات حافظ - غزل 67
غزل 67
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حاليا خانه برانداز دل و دين من است
تا در آغوش که ميخسبد و همخانه کيست
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پيمان ده پيمانه کيست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسيد خدا را که به پروانه کيست
ميدهد هر کسش افسوني و معلوم نشد
که دل نازک او مايل افسانه کيست
يا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبين
در يکتاي که و گوهر يک دانه کيست
گفتم آه از دل ديوانه حافظ بي تو
زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حاليا خانه برانداز دل و دين من است
تا در آغوش که ميخسبد و همخانه کيست
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پيمان ده پيمانه کيست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسيد خدا را که به پروانه کيست
ميدهد هر کسش افسوني و معلوم نشد
که دل نازک او مايل افسانه کيست
يا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبين
در يکتاي که و گوهر يک دانه کيست
گفتم آه از دل ديوانه حافظ بي تو
زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست
+ نوشته شده در سوم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 6:9 توسط جمال پاریاب
|