غزلیات حافظ - غزل 166
غزل 166
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان ميفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ايزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دي و شوکت خار آخر شد
صبح اميد که بد معتکف پرده غيب
گو برون آي که کار شب تار آخر شد
آن پريشاني شبهاي دراز و غم دل
همه در سايه گيسوي نگار آخر شد
باورم نيست ز بدعهدي ايام هنوز
قصه غصه که در دولت يار آخر شد
ساقيا لطف نمودي قدحت پرمي باد
که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد
در شمار ار چه نياورد کسي حافظ را
شکر کان محنت بيحد و شمار آخر شد
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان ميفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ايزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دي و شوکت خار آخر شد
صبح اميد که بد معتکف پرده غيب
گو برون آي که کار شب تار آخر شد
آن پريشاني شبهاي دراز و غم دل
همه در سايه گيسوي نگار آخر شد
باورم نيست ز بدعهدي ايام هنوز
قصه غصه که در دولت يار آخر شد
ساقيا لطف نمودي قدحت پرمي باد
که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد
در شمار ار چه نياورد کسي حافظ را
شکر کان محنت بيحد و شمار آخر شد
+ نوشته شده در چهارم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 8:1 توسط جمال پاریاب
|